یکی از بنده های خدا

سرگرمی آموزشی خبری

یکی از بنده های خدا

سرگرمی آموزشی خبری

این وبلاگ در جهت اطلاع رسانی مطالب آموزشی به دانش آموزان وسایر علاقمندان و ایجاد آرامش درونی با تاکید بر سخنان بزرگان دینی و ائمه اطهار و نوابغ علمی می باشدا در جهت رشد عاطفی و پرورش دینی و اخلاقی بایه ریزی خواهد شد و در این میان از سایر علاقمندان هم در جهت پربار شدن این وبلاگ دریافت نظر و ایده خواهد شد زیرا انسان بدون مشورت ودریافت نظرات و خودسنجی به جایی نخواهد رسید پس از همه ی کسانی که این وب را در اندک زمان ملاحظه می نمایند تقاضامندم یکی از بنده های خدا را و سایر دوستان که با من همکاری دارند یاری نمایید.


الهی! ای خالق بی‌مدد و ای واحد بی‌عدد، ای اول بی‌هدایت و ای آخر بی‌نهایت. ای ظاهر بی‌صورت و ای باطن بی‌سیرت، ای حی بی‌ذلت ای بخشنده بی‌منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها، ای رساننده گامها، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب‌های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است


 

1- ویکتور لوستیگ Victor Lusting

 

سلطان کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده‌ دنیا، صاحب ۴۵ اسم مستعار با سابقه بیش از ۵۰ بار بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا، مردی که می‌توانست زیرک‌ترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال ۱۸۹۰ در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال ۱۹۲۰ به آمریکا رفت. سالی که بازار سهام به شدت رشد می‌کرد و به نظر می‌رسید که همه روز‌به‌روز پولدار‌تر می‌شوند و لوستیگ آنجا بود که از این موضوع و حماقت ذاتی آمریکایی‌ها سود برد.

 

    در سال ۱۹۲۵ و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی‌عیب ونقص و پرسود، ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار خود را اجرا کرد. فروختن برج ایفل!

ایده این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.

دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه‌هایی با سربرگ‌های جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسه‌ای دولتی و محرمانه در هتل کرئون(creon) که محلی شناخته شده برای قرار‌های دیپلماتیک و مهم بود، دعوت کرد.

شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند. ویکتور برای آنها توضیح داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینه‌های نگه‌داری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن‌ترین افرادند. ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.

فروش برج ایفل در آن سال‌ها زیاد هم دور از ذهن نبود. این برج در سال ۱۸۸۹ و برای نمایشگاه بین‌المللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود که به صورت دائمی باشد. در سال ۱۹۰۹ برج به‌خاطر این‌که با ساختمان‌های دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت. چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه کردند. ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود، ‌او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛ مردی که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه شد! آندره پویسون (Andre poisson). در بین آن شش نفر، آندره کم‌سابقه‌ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه، یک‌شبه ره صدساله را طی کند و کلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود. ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست. اما همان‌طور که تاجر عزیز می‌داند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده کند و… آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوتینگ کیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۲۱:۳۲
bayat1393 ا.ب


حسین بن علی بن ابی‌طالب (۳ شعبان ۴ هجری قمری در مدینه — ۱۰ محرم ۶۱ در کربلا) امام سوم شیعیان است. او با کنیه‌اش ابوعبدالله نیز شناخته می‌شود. او فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه و نوهٔ محمد بن عبدالله، پیامبر اسلام است. سجاد، چهارمین امام شیعیان فرزند وی است. او در روز عاشورا در نبرد کربلا کشته شد و به همین دلیل شیعیان او را سیدالشهداء می‌نامند. اکثر مسلمانان حسین را به علت نوهٔ محمد بودن و این عقیده که وی خود را در راه حق قربانی کرده، گرامی می شمارند.
حسین هفت سال اول عمرش را با محمد پدربزرگش گذراند. روایاتی از علاقه محمد نسبت به وی و برادرش حسن مجتبی نقل شده‌است؛ مانند: «حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت اند». مهمترین واقعه دوران کودکی حسین رویداد مباهله و اینکه این دو نفر مصداق کلمه «ابناءَنا» در آیه مباهله گردیدند است. در جوانی، در فتح طبرستان و دفاع از خانهٔ عثمان شرکت داشت. در دوران خلافت علی، حسین در رکاب پدرش بود و در جنگ‌های او شرکت داشت. حسین جزو کسانی از پیروان علی بود که معاویه علی و آنان را در ملاء عام لعنت می‌کرد. در دوران برادرش حسن، به پیمان صلح او با معاویه پایبند ماند و اقدامی علیه وی انجام نداد. در زمان حکومت معاویه دو عمل مهم از او در منابع تاریخی ثبت شده‌است: یکی هنگامی که در مقابل چندی از بزرگان بنی امیه در مورد حق مالکیت خود بر یک سری زمین‌ها ایستاد و دیگر آنکه از تقاضای معاویه برای پذیرش یزید بعنوان ولیعهد معاویه با این دیدگاه که تعیین ولیعهد بدعتی است در اسلام سرباز زد.
بلافاصله پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری به فرمان یزید حاکم مدینه حسین را به قصر حکومتی فرا خواند تا آنان را مجبور به بیعت با یزید کند. اما حسین با یزید بیعت نکرد و به همراه خانواده‌اش به مکه گریخت و چهار ماه در آنجا ماند. اهالی کوفه که اکثراً شیعه بودند از مرگ معاویه خوشحال شده و به حسین نامه نوشتند و گفتند که دیگر حکومت بنی‌امیه را تحمل نخواهند کرد. حسین نیز صلاح را آن دید که پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاده تا شرایط آنجا را بررسی کند. مردم کوفه به سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در آنجا مردم را مدیریت نمود. این ناآرامی‌ها به یزید گزارش داده شد و او عبیدالله بن زیاد را حاکم کوفه کرد و به او فرمان داد تا سریعاً به کوفه رفته و آشوب‌ها را بخواباند. عبیدالله بن زیاد اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام داد که آنان را وحشت زده کرد و مسلم را، در حالی که نامه‌ای خوشبینانه از بیعت کوفیان به حسین فرستاده بود، گردن زد. حسین که از وقایع کوفه خبر نداشت، برخلاف اصرارهای دوستانش در تاریخ ۸ یا ۱۰ ذی الحجه ۶۰ آماده عزیمت به سمت کوفه گردید.
عبیدالله بن زیاد سربازانش را در جای جای مسیر حجاز تا کوفه گماشته بود و به هیچ کس اجازه نمی‌داد که از محدوده قلمروهای مسدود شده خارج شود یا به قلمرویی دیگر وارد گردد. حسین در میانه راه دریافت که قاصدش که به کوفه فرستاده شده بود کشته شده‌است و از یارانش خواست که اگر خواستند می‌توانند از کاروان جدا شوند اما کسانی که از حجاز با وی بودند وی را ترک نکردند. در میانهٔ راه، سوارانی به سرکردگی حر بن یزید ریاحی کاروان را متوقف نمود؛ او فرمان داشت که حسین و همراهانش را بدون جنگ پیش ابن زیاد ببرد اما حسین پیشنهاد حر را نپذیرفت و در منطقه‌ای به نام کربلا از توابع نینوا خیمه زد. در روز سوم ماه محرم، لشکری ۴۰۰۰ نفری به سرکردگی عمر بن سعد بن ابی وقاص به منطقه وارد شد. عمر بن سعد به عنوان فرزند یکی از صحابیون محمد، تمایلی به جنگیدن با حسین نداشت اما عبیدالله به او وعدهٔ حکومت ری را داد لذا عمر از او اطاعت کرد و از ترس توبیخ و تنبیه ابن زیاد پیشنهاد صلح حسین را نپذیرفت؛ اگرچه در مورد پیشنهاد صلح از طرف حسین در منابع اولیه اختلاف وجود دارد.
صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده کرد. حسین سوار بر اسب خطابه‌ای را به لشکریان ابن سعد ایراد کرد و مقامش را برای آنان شرح داد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد و حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمی‌کند. جنگ شروع شد در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمه‌های حسین را آتش زدند.. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته می‌شدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان برای ترک میدان جنگ باز بود نیز شروع گردید. از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند که حسین به سپاهیان ابن زیاد حمله برد. حسین شجاعانه می‌جنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر می‌گویند که دهها تن را کشت. سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر صورت به زمین افتاد و سنان بن انس نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد، سر وی را از بدن جدا نمود. نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت آوردند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیان روستای القاظریه بدن حسین را به همراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند. سر حسین به همراه سر دیگر هاشمیان به کوفه و دمشق برده شد.
شیعیان در سالگرد واقعهٔ کربلا مراسم سوگواری بر‌گزار می‌کنند اما تاثیر واقعهٔ کربلا بر وجدان و ضمیر دینی مسلمانان بسیار عمیق و فراتر از یادبود آن توسط شیعیان بوده است. مسلماً حسین تنها یک شورشی خودسر نبود که جان خود و خانواده‌اش را به خاطر آرزوهای شخصی فدا کند؛ او کسی بود که از شکستن پیمان صلح با معاویه سرباز زد ولی حاضر به بیعت با یزید به دلیل تعارض با پیمان‌شان نشد. او همانند پدرش قاطعانه معتقد بود که اهل‌بیت از جانب خدا برای حکومت بر امت محمد انتخاب شده‌اند و با رسیدن نامه‌های کوفیان، بر خلاف توصیهٔ دوست‌دارانش، احساس وظیفه برای رهبری کرد. در درازمدت، کشتار وحشیانه در کربلا مثالی برای وحشیگری امویان شد و الهام‌بخش حرکت‌های بعدی شیعیان شد.
کنیه حسین در تمام منابع ابوعبدالله آمده اما در نزد خواص لقب ابوعلی را نیز داشته است. حسین بسیاری القاب دارد که با القاب حسن یکی است. حسین القاب خاصی مانند زکی، طیب، وفیّ، سید، مبارک، نافع، الدلیل علی ذات‌اللّه، رشید، و التابع لمرضاةاللّه داشته است. ابن طلحه مشهورترین لقب حسین را زکی و مهمترین آنان را سید شباب أهل‌الجنه می داند. در برخی احادیث منسوب به امامان شیعه، حسین با لقب شهید یا سیدالشهداء یاد می شده است. در برخی متون ادبی و تاریخی قرن چهارم هجری و پس از آن، با وجود اینکه وی خلافتی نداشته است، از وی با لقب امیرالمؤمنین یاد می‌گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۳ ، ۰۹:۰۱
bayat1393 ا.ب
باز این چه شورش است که در خلق عالم است      باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین          بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو          کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب          کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست          این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست          سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند          گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین         
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین         
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا          در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست          خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک          زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان          خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید          خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد          فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم          کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد         
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد         
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی          وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه          سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت          یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان          سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک          جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست          عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر          با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند         
ارکان عرش را به تلاطم درآورند         
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند          اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید          زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش          اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها          افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود          کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان          بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید          بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو          فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب         
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب         
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید          جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب          از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند          طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند          گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد          چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش          از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار          تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال         
او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال         
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند          یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر          دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین          چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک          آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت          گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا          در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز          آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل         
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل         
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار          خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه          ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن          گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر          افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود          شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل          گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی          روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد         
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد         
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد          شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند          هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید          هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت          چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد          بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان          بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او          سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول         
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول         
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست          وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی          دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست          زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت          از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات          کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه          خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین          شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد         
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد         
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین          ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند          در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان          واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا          طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر          سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام          یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو          غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد         
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد         
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد          بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک          مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان          در دیدهٔ اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه‌خیز          روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست          دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب          از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین          جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد         
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد         
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای          وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول          بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای
ای زاده زیاد نکرداست هیچ گه          نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای
کام یزید داده‌ای از کشتن حسین          بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست          در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو          با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن          آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند         
از آتش تو دود به محشر درآورند         

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۳ ، ۰۸:۲۸
bayat1393 ا.ب
     
کجایید ای شهیدان خدایی
   بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق    
     پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی    
     بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده     
    کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته   
      بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده    
     کجایید ای نوای بی‌نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است   
      زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم   
      ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد    
     بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق    
     که اصل اصل اصل هر ضیایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۳ ، ۰۸:۱۹
bayat1393 ا.ب

تا به شب ای عارف شیرین نوا     

    آن مایی آن مایی آن ما

تا به شب امروز ما را عشرتست     

    الصلا ای پاکبازان الصلا

درخرام ای جان جان هر سماع     

    مه لقایی مه لقایی مه لقا

در میان شکران گل ریز کن   

      مرحبا ای کان شکر مرحبا

عمر را نبود وفا الا تو عمر     

    باوفایی باوفایی باوفا

بس غریبی بس غریبی بس غریب   

      از کجایی از کجایی از کجا

با که می‌باشی و همراز تو کیست    

     با خدایی با خدایی با خدا

ای گزیده نقش از نقاش خود   

      کی جدایی کی جدایی کی جدا

با همه بیگانه‌ای و با غمش  

       آشنایی آشنایی آشنایی آشنا

جزو جزو تو فکنده در فلک    

     ربنا و ربنا و ربنا

دل شکسته هین چرایی برشکن 

        قلب‌ها و قلب‌ها و قلب‌ها

آخر ای جان اول هر چیز را       

  منتهایی منتهایی منتها

یوسفا در چاه شاهی تو ولیک   

      بی لوایی بی‌لوایی بی‌لوا

چاه را چون قصر قیصر کرده‌ای    

     کیمیایی کیمیایی کیمیا

یک ولی کی خوانمت که صد هزار   

      اولیایی اولیایی اولیا

حشرگاه هر حسینی گر کنون    

     کربلایی کربلایی کربلا

مشک را بربند ای جان گر چه تو     

    خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۳ ، ۰۸:۱۳
bayat1393 ا.ب

سماع از بهر جان بی‌قرارست     

    سبک برجه چه جای انتظارست

مشین این جا تو با اندیشه خویش   

      اگر مردی برو آن جا که یارست

مگو باشد که او ما را نخواهد      

   که مرد تشنه را با این چه کارست

که پروانه نیندیشد ز آتش     

    که جان عشق را اندیشه عارست

چو مرد جنگ بانگ طبل بشنید      

   در آن ساعت هزار اندر هزارست

شنیدی طبل برکش زود شمشیر  

       که جان تو غلاف ذوالفقارست

بزن شمشیر و ملک عشق بستان 

        که ملک عشق ملک پایدارست

حسین کربلایی آب بگذار    

     که آب امروز تیغ آبدارست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۳ ، ۰۸:۰۶
bayat1393 ا.ب

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۱:۱۱
bayat1393 ا.ب
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۰:۵۶
bayat1393 ا.ب

 


۱)- با فشردن کلید 5 Shift + F می توانید به قسمتی از متن که به تازگی تغییری در آن ایجاد کرده اید، بروید. فشردن مجدد این کلیدها شما را به قسمت های تغییریافته قبلی متن می برد.
۲)- اگر فرمت قسمتی از متن را تغییر داده اید، مثلاً رنگ یا نوع فونت آن را عوض کرده اید و حالا می خواهید به همان وضعیت پیش فرض Word برگردانید، می توانید آن بخش از متن را انتخاب کنید و کلیدهای CTRL + SPACEBAR را فشار دهید.
۳)- وقتی می خواهید بخشی از متن را انتخاب کنید، می توانید کلمه ALT را پایین نگه دارید و با ماوس DRAG کنید. این کار باعث می شود عمل انتخاب به صورت مستطیل شکل انجام شود و سرعت شما به طرز چشمگیری افزایش یابد.
۴)- وقتی در حال تایپ کردن یک متن انگلیسی هستید، و به دنبال مترادف یک کلمه خاص می گردید، کافی است نشانگر را در کنار یا در زیر کلمه مربوطه ببرید و کلیدهای  Shift + F7 را فشار دهید. با این کار فهرستی از کلمات مترادف آن کلمه خاص نمایش داده می شود.
۵)- در پنجره Print Preview شما می توانید پیش از پرینت گرفتن، پیش نمایشی از فایل خود را ببینید. برای انجام تغییرات در همین صفحه، کافی است روی آیکون Magnifier کلیک کنید تا اجازه تصحیح در متن به شما داده شود.
۶)- اگر می خواهید همزمان دو بخش مختلف از یک Document را ببینید، می توانید فایل مربوطه را در نرم افزار Word باز کرده، ماوس را بالای فلش موجود در بالای نوار لغزان نگه دارید تا نشانگر ماوس به شکل دو خط موازی با دو فلش در بالا و پایین آن درآید. آنگاه کلیک کرده و بدون رها کردن ماوس، آن را به سمت پایین بکشید. حال صفحه به دو قسمت تقسیم می شود که در هر دو بخش همان فایل نمایش داده می شود و همزمان می توانید دو بخش مختلف فایل را ببینید و ویرایش کنید.
۷)- فرض کنید یک فایل طولانی دارید و پیدا کردن مطالب برایتان دشوار است. کافی است گزینه Document Map را از منوی View انتخاب کنید تا فهرستی از عناوین Document شما را نشان دهد. حال با کلیک بر هر عنوان به آن قسمت از فایل خود پرش می کنید.
▪ مقایسه محتوای دو فایل Word
فرض کنید دو فایل Word در اختیار دارید و می خواهید بدانید که محتوای این دو فایل چه تفاوت هایی با یکدیگر دارد. این موضوع زمانی کاربرد بیشتری دارد که قصد دارید تفاوت های نسخه اصلی و نسخه اصلاح شده یک متن را دریابید. به ویژه در کارهای گروهی این نیاز بیشتر احساس می شود. جالب است بدانید در نسخه های ۲۰۰۷ و ۲۰۱۰ نرم افزار Word چنین قابلیتی وجود دارد. در این ترفند قصد داریم به نحوه مقایسه محتوای دو فایل Word با همدیگر توسط خود نرم افزار Word بپردازیم. برای این کار:
ابتدا نرم افزار Word نسخه ۲۰۰۷ یا ۲۰۱۰ را اجرا کنید. اکنون در نوار بالای صفحه به تب Review بروید.
حال در قسمت Compare، بر روی دکمه Compare کلیک کرده و مجدد Compare را انتخاب کنید. در پنجره باز شده، در قسمت Original document باید فایل Word اصلی و در قسمت Revised document نیز فایل اصلاح شده را انتخاب کنید. برای این کار باید بر روی دکمه پوشه زردرنگ هر قسمت کلیک کرده و فایل را انتخاب کنید. با فشردن دکمه More نیز تنظیمات مقایسه نظیر آنچه باید مقایسه شود و همچنین تنظیمات نمایش تغییرات را می توانید صورت دهید. در پایان با فشردن دکمه OK مقایسه انجام می گیرد و نتیجه ظاهر می شود. شما می توانید این فایل و نتیجه را نیز به طور مجزا ذخیره کنید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۳ ، ۱۴:۵۴
bayat1393 ا.ب

 

پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد.

از او پرسید: آیا سردت نیست؟

نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.

پادشاه گفت:....

من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند.

نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد.

صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود:

اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۳ ، ۱۴:۵۴
bayat1393 ا.ب